خواب دیدم ابراهیم را، خیره به آسمان منتظر فرجی بود برای رهایی دسته دسته اسماعیلش.
خواب دیدم قرآن را، که بریده و غریب و گاه گاه، از سینه حاجی حسنی کارگر به کمرتان میخورد!
خواب دیدم نفس های گمشده حسن دانش را، که میگشت در حجاز و "کاخ"هایتان را مثل "خاک" وارونه میکرد.
خواب دیدم حرف مفت مفتی را، که قرآن لحظه ای روی زمین بماند حرام است اما حاجی قاری قرآن ساعتها زیر دست و پا بماند تقدیر...
خواب دیدم فریاد فوج فوج زنده به گور را که بای ذنب قتلت؟!
خواب دیدم همسرم را، که هق هق انتظار گلویش را دریده بود.
خواب دیدم منا را...
که خوابیدم و بیدار نشدم