حواست باشد زمستان!

آهای زمستان!
حواست جمع باشد...
دور تو و هوا و عاشقانه هایت را خط خواهم کشید،
اگر با آمدنت
آقــــــــای من یک سرفه کند...!!!

پ.ن : دل! همین.

بیربط : صبرم تمام شد، تمام تر از پاییز... اما من هنوز هم روزهای عمرم کوتاه تر میشود و شبهای سختم بلندتر..
شنیده ام بهاری شده ای، نوروزت پیروز...
فقط بخاریهای این خانه متروکه ات را خاموش نکن، من زمین گیر زمستان شده ام انگار.. بگذار دلم گرم باشد اقلا!

یلدای زینبِ حسین (ع) ...

بر ما مباد پسته خوری در عزای او...
یلدایتان حسینی..

حرم، نیمی از عمرم در این حسرت گذشت...

300 dpi

شاید آنهایی که مثل من حرم شش گوشه ندیده اند بهتر این طرح را بفهمند. بهتر بسوزند وقتی گنبد خیالیشان هم رخ پنهان میکند..

خوب میفهممتان... سخت است محرم برسد پی در پی، و تو باز وقتی مداح و روضه خوان داد میزند اللهم ارزقنا حرم، آه بکشی با فریاد الهی آمینت.. دستت که آن بالاست بلرزد در گدایی، گلویت پهنای باند بغض با این حجم را نداشته باشد و سرخ شوی از خفگی... 

خوب میفهممتان... دلمان میخواهد، دست خودمان هم نیست..

پ.ن: با حمله به خیمه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) این محرم از اول تا آخرش روضه ما این شده که: امان از دل زینب...

پ.ن2: کمی کم وقت شده ام، اما اصلا نمیخواستم محرمی عکس آقای پوستر قبلی در اول صفحه وبم باشد.

یوم تبلی السرائر

حتما بی سایه بودن برخی خیلی خطرناک است، چون حکایت از آسمانی ابری دارد. اما این ابرهای فتنه هرچقدر هم سنگین و تیره باشد آخرش روزی کنار میرود. آن روز است که سایه ات معلوم میکند در بند کدام خورشیدی!

 

البته شاید این وسط یکی زرنگی کند و در روزگار هوای ابری برای خودش گرای دقیق و مناسبی بگیرد تا یوم تبلی السرائر سایه اش زمین و زمان بیشتری را کسب کند! اما باید این را گوشزد کرد که اگر دیدی سایه ات، سنگین یا سبک، خیلی از خودت بزرگتر شده به طلوع دوباره ات مغرور نشو، شاید خورشید دلبندت درحال غروب کردن است...

این اواخر بعضی رجال خود عمود پندار و خود پیر سیاست و مصلحت بین انقلاب اینقدر موضعگیری خفن داشته اند که حضرت امام را به تذکر واداشت:

بی تدبیری خواص تمامی ندارد، زمان و مکان هم نمیشناسد

امام خامنه ای (مدظله العالی) در خطبه های نماز عید فطر: ما از آنچه که در مصر میگذرد نگرانیم. گمان وقوع جنگ داخلى در مصر، با کارهائى که دارد میشود، روزبه‌روز تقویت پیدا میکند و این فاجعه است. (به ادامه مطلب رجوع کنید)

حرم صبر و مقاومت

حرم! چشم و گوشمان به سمت توست این روزها! ساحل آرامش قبله سابق، حضرت رکن شامی قبله حاضر، ییلاق خوش طیرا ابابیل! بانوی قدخمیده، بانوی مثل مادر، ام ابیهای علی...

دست درازان حرام فکر، که اب الحرام ابن الحرام ابن الحرام کنیه هاشان، غیرتمان را نشانه رفتند آن روز که وعده دادند قدمهای نجسشان را به حرم میرسانند. و چه کم بود مسلمانیمان که حرفشان شد خمپاره در حرم! و خمپاره در حرم یعنی خون جگر... از زهرا (س) و علی (ع) تا... مهدی فاطمه... (ادامه مطلب را بخوانید)

فقط خدا!

شنیده شدن بیت شعری شمارش معکوسش شروع شده: عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت... هرسال به پیشواز مبارکت که میایم کله ام داغ داغ، میگویم امسال دیگر از دستت نمیدهم رمضان رحیم کریم..

امسال هم! نمیدانم وقتی پیامک تبریک عید بیاید من چه حالی خواهم شد امسال. کاش میشد یکبار هم که شده دلم اگر گرفت از رفتنش باشد نه از غفلت صدباره ام.

کاش اصلا این یکبار آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست می آمد از پس برکت اعتکافی با مسجدی به وسعت امتی با دلهای به تنگ آمده از ظلم و تیرگی فراگیر.. کاش..

هرکجا هست خدایا به سلامت دارش...

درد سینه

کاش می آمدی زودتر،اینجا کارمان از رنگ عوض کردن گذشته، رنگ پرست شده ایم؛ زرد، سبزآبی، گلبهی، سبز، بنفش... ما مقصر نیستیم اصلا! ما آفتابگردانیم، فقط خورشیدمان رنگ عوض میکند از بس آسمانمان کوتاه است.

دنیا دنیای مُد است اما دلت نشکند آقا، اینجا حتی گاهی شما هم مُد میشوید! مُد روز، مُد داغ، مُد شما تا سازمان ملل هم میرسد اما اینقدر اصلی فرعی نمیکنیم و خرافاتش میخوانیم که "ولی" و "انسان کامل" میشود "بهار" و بهار هم که چند صباحی بیشتر تا خزان ندارد...

همه چیز در هَم است، قدرت انتخاب باز است و آزاد اینجا؛ به حج جمیلت، به جاه جلیلت، به سبحان سبحان سبحانت آقا قسممان میدهند جوان بمانیم با حلزونهای تولید ملّیشان! دوشنبه ها و پنجشنبه ها باید خجالت بکشیم و سرافکنده باشیم از پوستمان وقتی در آینه نگاه میکنیم! شکمهایمان در آفساید نباشد، اعمالمان اگر بود، بود! جالب که چند سیگنال آنطرفتر هم اقتصاد مقاومتی جار میزنند!
(ادامه مطلب را بخوانید)

لبخند بزن بسیجی

300dpi

از چه خم غم به ابروهایت آمده بسیجی؟ پارسایی چون تو و بغض روزانه؟ حیف نیست این گلو جز بر روال شبانه اش بغض داشته باشد؟ گوش کن مرید آه، مراد من! یادت رفته شیر بیشه ای؟ گرگها نباید ببینند زخم کنار چشمت را لشگر میلیونی مالک اشتر! تو خود هم از برای زخم چشم سر خوفی نداری که بصیرت به این چشم ها نیست...
(ادامه مطلب را بخوانید)

جلالِ سید

سید، جلال تو را همه دیدند؛ آن روز که سبز پوش، قد و دستی بالاتر با ما می آمدی؛ آن روز که جمعیتی حسرت سایه ات را داشتند و می دویدند که نفسی هم طوبایی بکشند؛ آن روز که جمعیتی حرارت قلبشان داشت سینه شان را می سوزاند و چشمانشان را می گداخت؛ آن روز که جمعیتی به خود می بالید که سیدشان می خواست مثل کمترینشان زندگی کند و ارثیه شاخص نماینده سه دوره مجلسشان یک موتور یاماها 80 است...
(ادامه مطلب را بخوانید)